زمانی که صحبت از بحران سوریه یا حل آن میشود، اذهان عمومی به سمت کشورهای خارجی درگیر مانند ایالات متحده، روسیه،ایران، ترکیه و … کشانده میشوند. به دلیل عدم وجود اطلاعات کافی از ساختار اجتماعی سوریه خارج از آنچه رسانههای جریان غالب غربی یا هوادار دولت سوریه تبلیغ می کنند، و آنچه مورد غفلت قرار میگیرد نقش خود مردم سوریه و موقعیت انها در این بحران و جنگ داخلی است.
جنگ داخلی سوریه در واقع بخشی از بحران فراگیر چند وجهی در این کشور است، بنابراین با پایان یافتن جنگ با هر نتیجه ای نمیتوان به خاتمه بحران در کوتاه مدت خوشبین بود.
گسست و شکاف عمیقی که بین لایحههای اجتماعی در دو طرف جنگ به وجود آمده بهقدری هولناک است که برقراری گفتگوی مستقیم حتی بین مردمی که در دو طرف مخاصمه قرار دارند به تدریج کمتر شده و فاصله ی فکری، فرهنگی و سبک زندگی بین آنها مانند انسانهایی که از دو جهان بیگانه در جغرافیایی واحد زندگی می کنند، روز به روز بیشتر می شود.
این همان تفاوتی است که جنگ داخلی سوریه را با جنگهای داخلی معاصر و حتی کمی قدیمی تر مانند جنگ داخلی آمریکا، جنگ داخلی اسپانیا و … متفاوت می سازد.
هر چند در آن جنگها هم طیف های گسترده ای از مردم درگیر بودند. در جنگ داخلی اسپانیا، جمهوری خواهان، آزادیخواهان، آنارشیستها و کمونیستهای دو آتشه در یک سنگر با مومنان وطن پرست،فاشیستهای فرانکو و نیروهای متحد آنها جنگیدند و شمالی ها و جنوبی ها در جنگ داخلی آمریکا بر سر بردهداری، ارزشهای اجتماعی و موارد دیگر با یکدیگر درگیر شدند.
در آن جنگها با اینکه انسانهای بسیاری جان خود را از دست دادند و اثر زخمها تا چند نسل باقی ماند، اما جامعه بعد از خاتمه جنگ و درگیری خود را بازسازی کرد و انسانها توانستند مجدداً در کنار هم زندگی کنند.
لحظات خاص و کمیابی در جنگ سوریه وجود دارد که شاید مهمتر از گفتگوهای سیاسی باشند که در خارج از مرزها برقرار میشوند و حتی تیرهایی که در میدان نبرد برای تحمیل شکست به طرف مقابل شلیک می شوند. این لحظات مربوط به مواقعی است که نیروهای نظامی، خبرنگاران یا مردم عادی متعلق به دو طرف منازعه بدون پرده و مستقیماً با هم رویاروی می شوند.
چند مثال معروف از این لحظات، یکی لحظه ی اقدام جسورانه ی مصطفی عبدالکریم الشدود، سرهنگ ارتش سوریه در نبردهای ملیحه ریف دمشق بود جایی که او در میانه ی جنگ با کنار گذاشتن اسلحه خود به سمت مسلحین رفت و آنان را با این عنوان که «شما برادران من هستید،ما همه سوری هستیم اینجا امن است و ما خواهان نابودی و صدمه به کسی نیستیم» آنها را به گفتگو دعوت کرد.
دیگری زمان مصالحه در یلدا، ببیلا و بیت سحم بود و گزارش به یادماندنی شهید ثائر العجلانی از لحظاتی که افسران ارتش و افراد مسلح با همدیگر صحبت می کنند، دست میدهند و یکدیگر را در آغوش می گیرند. گزارش مجید موغاری گزارشگر صدا و سیمای ایران از همین مصالحه و گفتگوی او با ابوملاذ فرمانده جبهه النصره نیز شاید بهترین گزارش خبری صدا و سیما از سوریه از آغاز تاکنون بوده است.
گفتگوی مستقیم نیروی حزب الله با مسلحین زبدانی که به عنوان دیپلماسی در جنگ در پستی مجزا منتشر کردیم نیز از لحظات به یادماندنی ارتباط مستقیم دو طرف در این جنگ بوده است.
دوست خبرنگارمان وسام الجردی که هفته گذشته برای پوشش روند اجرای مصالحه در معضمیه الشام به این منطقه رفته بود، گزارش تصویری جالبی از برخورد و گفتگو با چند نفر از افراد مسلح مقیم معضمیه منتشر کرد و متن عربی گزارش را نیز برای ما فرستاد که ترجمه شده ی فارسی آن را در زیر مشاهده می نمایید:
هنگامی که داشتم خروج اهالی داریا از محله های غربی معضمیة به محله های شرقی اش(با فیسبوک لایو) پوشش می کردم دو نفر که قیافه شان با دیگران فرقی می کرد دیدم.در ابتدا از خیانت همه کسانی که از کنارم می گذشتند می ترسیدم,از ایشان پرسیدم:اهل کجایید؟ گفتند: اهل داریا هستیم.
من:امروز با مردم به حرجله می روید؟
گفتند:نه،ما به ادلب می رویم. وکم کم به سوی من می امدند..
سپس چند گامی به عقب رفتم پرسید:چرا می روی عقب؟
من:ترجیح می دهم فاصله امن بین ما باشد.
درحال عکس گرفتن ازم بودند که من جسارت کردم وبه سوی انها رفتم.. وبا لجاجت از یکی شان پرسیدم:چرا خودت را تسلیم نمی کنی؟چرا می خواهی به ادلب بروی؟
گفت:خودم را تسلیم نمی کنم می خواهم به ادلب بروم و انجا بمانم,واگر اوضاع ما درست بشود شاید به داریا برگردم.
من:چرا نمی خواهی؟گناه نیست که ما وخودت و آینده ات بکشی؟
او:من اسلحه به دست نگرفتم وهیچ چیزی نمی خواهم .. دوستش افزود: اسلحه من دوربین است وبه ادلب خواهیم رفت.
این دو مسلح برای چند ساعت در بین ما ماندند,ولی هرچه تلاش کردیم تا انها را از راه نادرست شان برگردانیم نشد و پای اعتقاداتشان ماندند..
ولیکن نشانه های اطمینان و احساس امنیت در صورت های شان واضح بود ,چراکه مطمئن بودند که انها را اذیت نمی کنیم، بر خلاف آنها که قطعاً ما را اذیت می کردند اگر در بین شان بودیم.