اکنون پس از گذشت دو سال از اعلان دولت خلافت(داعش) توسط ابوبکر بغدادی، فهم پدیده داعش بیش از گذشته نیازمند نگاه عمیقتری به تحولات منطقه است. بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان مسائل استراتژیک در تحلیلها و ارزیابی های خود درباره وضعیت داعش همواره دستاوردهای نظامی و شکست های این گروه را در عرصه تحولات میدانی مد نظر قرار می دهند.
به نظر می رسد برای درک صحیح این پدیده باید آن را از این زاویه بررسی کنیم که چه زمینه ها و عواملی به شکلگیری و صعود این گروه انجامیده است و می تواند به روند ابقای آن کمک کند. اگر بخواهیم از زاویه رویکرد رایج امنیتی نگاه کنیم مطمئنا نمی توان تلاشهای منطقه ای برای سرنگونی دولت قانونی عراق بعد از حکومت صدام را نادیده گرفت. قطعا نمی توان نافی کمک های گسترده نظامی و مالی بود که از برخی کشورها و جریان ها به سوی عراق و سوریه سرازیر شده است. این یک واقعیت است تا زمانی که شاهد این دخالت ها هستیم تحرکات چنین گروه هایی نیز محتمل خواهد بود.
با این حال برای اینکه نگاه دیگری به قضیه داشته باشیم لازم است ابتدا بدانیم که ما تنها با یک گروه مسلح در سوریه و عراق مواجه نیستیم بلکه اساساً با یک جریان چند بُعدی مواجهیم.
1- داعشِ متمرکز در عراق سوریه
2- ولایات و زیرمجوعه های داعش در کشورهای مختلف
3- داعش به مثابه یک جریان ایدئولوژیک
به نظر می رسد بُعد مهمتر و خطرناکتر ماجرا همین رویکرد «ایدئولوژیک» است. واقعیت آن است که همین ماهیت ایدئولوژیک چنان ظرفیتی به این گروه داده که در گوشه و کنار جهان از فرانسه تا اندونزی همواره افرادی را دارند که بتوانند به نام دولت خلافت دست به عملیات بزنند. داعش در همین مدت کوتاه توانسته است پهنهی وسیعی از شمال آفریقا از صحرای سینا در مصر تا بخش های مهمی در لیبی و تونس را تحت نفوذ خود درآورد.
واقعیت آن است که هر چند این «جریان ایدئولوژیک» بخش قابل توجهی از مناطق تحت سیطره خود را از دست داده، اما در عین حال این ظرفیت را دارد که بتواند همواره توسعه و گسترش یابد. اگر بخواهیم وضعیت داعش در عراق و سوریه را مورد ارزیابی قرار دهیم باید بگوییم که از نظرگاه سلفگرایانه جهادی هر دو کشور یک وضعیت مشترک دارند که از آن به «بحران سُنی» تعبیر می شود. شاید پذیرش این موضوع برای بسیاری ناخوشایند باشد اما واقعیت آن است که بزرگترین اشتباهی که می تواند در تقابل با داعش صورت گیرد تمرکز بر رویکردهای نظامی-امنیتی و غافل ماندن از زمینه های سیاسی-اجتماعی است و خطرناکتر آنکه بسیاری این جنبه را مسئله ای ثانوی به شمار می آورند.
طی این دو سال همواره این نکته گوشزد می شده است که بازپسگیری شهرهای رقه و موصل- دو پایتخت داعش در سوریه و عراق بسیار مشکل و حتی دست نیافتنی است. این گزاره به تنهایی می تواند حاکی از واقعیتهایی جدی و تأمل برانگیز باشد. واقعیت آن است که داعش در مناطق تحت سیطره خود به هزاران جنگجویی متکی است که تا پای جان حاضر به جنگیدن در رکاب خلافت داعش هستند. بر پایه میراث بازمانده از آموزه های زرقاوی در عراق، داعش اکنون توانسته است گفتمانی «طائفه ای» در منطقه شکل دهد که بر محوریت یک نگرانی از افزایش نفوذ شیعیان در جهان اسلام استوار است و همچنان نیز با بهره گیری از همین تقابل گفتمانی خود را پابرجا نگاه می دارد.
اگر به فرض بپذیریم که با راهبردها و ائتلاف های مختلف سرانجام «دولت داعش» در موصل و رقه در هم بشکند با این حال این سئوال همچنان مطرح است که سرنوشت هزاران نفر از نیروها و طرفداران این گروه در منطقه چه خواهد دشد. بسیار متوهمانه است اگر بپذیریم که قرار است تمامی دهها هزار نفر از منتسبان به داعش کشته شوند. نهایت کاری که می تواند صورت گیرد آن است که سناریوی انتقال اعضای این جریان از کشوری به کشور دیگر محقق شود.
داعش اکنون هزاران نفر از نسل کودک و نوجوانی را در اختیار دارد که برای آنها برنامه ریزی کرده و می توانند نسل آینده فعال جریان سلفی جهادی در منطقه باشند. واقعیت آن است که اگر قرار است اوضاع برای ریشه کن کردن داعش اینگونه پیش برود نسل آینده سلفیان جهادی در منطقه بسیار جدی تر و افراطی تر از نسل کنونی شکل خواهد گرفت.
با این حال عوامل و زمینه های صعود داعش در هر منطقه متفاوت است. به عنوان مثال شاهد این هستیم که در صحرای سینای مصر گروه «ولایت سیناء» یا انصار بیت المقدس با داعش اعلام بیعت کرده است. واضح است که شرایط در مصر بسیار متفاوت از عراق و سوریه است. فضای منطقه سیناء بیش از آنکه متاثر از تقابل های مذهبی باشد تحت تاثیر کودتای نظامیان علیه دولت اخوان و شرایط اقتصادی و اجتماعی آن منطقه است. لیبی نیز شرایط خاص خود را دارد و اوضاع بی ثبات سیاسی و امنیتی در این کشور فضای مناسبی برای فعالیت داعش فراهم کرده است.
تجربه نشان داده که اساساً زیرمجموعه های القاعده مثل داعش توانایی بازتولید سریع تیم های فرماندهی جدید را دارند و رهبران جدید نیز البته بسیار خطرناک تر از تیم گذشته خواهند بود. اگر بخواهیم صریح باشیم باید بپذیریم که داعش یک «ظرفیت ایدئولوژیکِ» پایدار دارد که توانسته است چنین توانی از بازتولید را در اختیار داشته باشد به گونه ای که بسیاری از کشورها حتی نسبت به تمامیت ارضی خود نیز احساس نگرانی می کنند. این ظرفیت ایدئولوژیک حتی حاکمان کشوری مثل عربستان سعودی را نیز نگران کرده است. داعش به واسطه افکار سلفگرایانهی جهادی توانسته است بخش قابل توجهی از نسل جوان سعودی را تحت تاثیر قرار دهد و از این رو می بینیم که در موارد بسیاری، سخنان ابوبکر بغدادی بر روی عربستان متمرکز بوده است. این واقعیت را نمی توان انکار کرد که طیف گسترده ای از افکار عمومی منطقه دارای تمایلات و گرایشهای مختلف سلفی هستند. همهی حرف این است که داعش، امروز می خواهد به حاکمان منطقه بگوید که ما نماینده واقعی اندیشه سلفی و مدافع واقعی اهل سنت در منطقه هستیم.
محمد رضا عشوری مقدم.