نویسنده : محمدرضا عشوریمقدم
خلاصه: شواهد و قرائن حاکی از آن است که گروه داعش اکنون در شرایط بسیار سخت و وخیمی قرار دارد. طی ماههای گذشته نه تنها روند رو به رشد این گروه متوقف شده، بلکه شکستهای سنگینی هم در این مدت متحمل شده است.
علاوه بر این، داعش بسیاری از رهبران و فرماندهان رده اول خود را از دست داده است. «ابومسلم ترکمانی»، «ابوعلاء العفری»، «حجی بکر» و «بیلاوی» و اخیراً گفته میشود «عمر الشیشانی» نیز کشته شده است.
با این حال، شکستهای نظامی در مقابل آنچه که باید آن را «شکست روانی» داعش نامید بسیار ناچیز است. آنچه داعش را از یک گروه شبه نظامی عادی ایدئولوژیک متمایز میکرد راهبردهای روانی بود که این گروه در مواجهه با مخالفانش در تصرف شهرها و مناطق مختلف به کار میبُرد. بر پایه میراث راهبرد «توحش» که از آموزههای «ابوبکر ناجی» برای داعشیان به یادگار ماند، این گروه توانست تصویری هولناک و وحشیانه از خود ارائه دهد که این تصور را ایجاد میکرد که هرکس بخواهد در مقابل آنها مقاومت کند عاقبتی غیر از مرگی دردناک در انتظارش نخواهد بود.
اکنون سؤال خود را بار دیگر مطرح میکنم، چرا داعش در حال شکست است؟ پاسخ مختصر آن است که دیگر آن فضای روانی برای پیشرویهای داعش وجود ندارد. واقعیت اینکه شرایط نسبت به قبل فرق کرده است.
پیشرویهای نیروهای بسیج مردمی عراق و پیشمرگههای کرد و دخالت نظامی امریکاییها و اکنون حضور جدی روسها در سوریه به شدت اوضاع را برای داعش سخت کرده است. بسیاری از جریانهای سیاسی و گروههای مردمی به نقش خود در مقابله با این گروه واقف شدهاند و مبارزه با داعش را در اولویت برنامههای کشورشان قرار دادهاند.
قطعاً در این باره میتوان بسیار صحبت کرد اما واقعیت آن است که اگر قرار باشد وضع برای داعش به همین منوال پیش برود سرنوشتی جز فروپاشی برایش نمیتوان متصور بود.
تمام این مقدمه برای آن بود که این سؤال مطرح شود: به فرض که داعش فروپاشید، آیا برای همیشه شاهد این خواهیم بود که آنها از صحنه معادلات منطقه محو خواهند شد؟
بسیاری دچار این توهم شدهاند که با توافق منطقهای و بینالمللی که به وجود آمده، به زودی بازی داعش پایان خواهد پذیرفت.
رهبران داعش پیش از این سابقه چنین فروپاشی را در تحولات چند سال قبل عراق داشتند و البته خیلی زود در سال 2007 توانستند ساختار خود را بازسازی کنند. آن زمانی که همگان گمان میکردند القاعده عراق از هم پاشیده و آنها هیچ راهی جز فعالیت مخفیانه و عملیاتهای انتحاری ندارند آنها توانستند به چنین سطح و گسترهای از نفوذ و فعالیت برسند. عملکرد گروههای زیرمجموعه القاعده نشان میدهد که بعد از فروپاشی، راهی مناطق صحرایی شده و آنگونه که تاکنون در لیبی و مصر و عراق و یمن دیده میشود با کوچکترین فرصت میتوانند از خلأ سیاسی برای بازیابی دوباره خود استفاده کنند.
سلفیهای جهادی از القاعده تا داعش، اکنون به صورت بیسابقهای دایره نفوذ خود را در گستره شمالی آفریقا گسترش دادهاند و از هر گونه نارضایتی سیاسی و اجتماعی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند. این همان روشی است که گروه داعش نیز توانسته به منظور سیطره بر مناطق مختلف به خوبی از آن بهره ببرد. واقعیت آن است که ظهور گروههایی همانند داعش بیش از هر چیز، معلول شرایط سیاسی و اجتماعی است و راهحلهای نظامی و امنیتی تنها در کوتاهمدت خواهد توانست در مواجهه با این گروهها موفقیتآمیز باشد. برخورد «ریشهای» با جریانهای «سلفی جهادی» به یک دورنمای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی فراگیر نیازمند است که بتواند علاوه بر توجه به توسعه سیاسی، مانع از فراهم شدن بسترهای ایدئولوژیک مناسب برای سوءاستفاده چنین جریانهای افراطگرایانهای باشد.