این روزها و پس از شهادت سردار رشید اسلام شهید حسین  همدانی ، سایتها و شبکه های اجتماعی مختلف در حال پخش و انتشار خاطرات ، سخنان ، مصاحبه ها و .... از این بزرگوار هستند . در زیر گوشه ای از این مطالب رو میتونید مطالعه بفرمایید .

بخشی از آخرین گفتگوی شهید سردار همدانی با نشریه محلی جوان همدان:

 
سوریه کلید منطقه است. نسبت به عراق، لبنان و یمن، سوریه در اولویت است. اگر هرکدام از این کشورها مشکلی برایشان پیش بیاید ما به اندازه از دست دادن سوریه ضرر نخواهیم کرد.
 
حاج قاسم سلیمانی گفتند یک لشگر از ایران ببریم سوریه، کار را تمام کنیم، تدبیر رهبری بود که از جوانان خودشان استفاده کنم.
 
جنگ سوریه تمام شدنی نیست، سقوط هم نمیکند.
 
زمانی که من را انتخاب کردند، حدود 80 درصد سوریه به دست گروههای مسلح افتاده بود و جیش الحر 110هزار نیرو را سازماندهی کرده بود.
 
امروز هم دولتمردان و هم مردم آنجا(سوریه)، ایران را فرشته نجات میدانند.
 
حتی در سال اول یکبار به دمشق حمله کردند و به کاخ هم رسیدند. در آن دوران همه فرار کردند، حتی روسها. فقط ما آنجا ماندیم. آنها باورشان شد که ما تا آخرین لحظه درکنارشان هستیم. این حمایت صادقانه بود و این باعث شد که به ما اعتماد کردند و امروز محبوبترین ملت نزد سوریها، ایرانیها هستند. در ایست و بارزسیها حتی افسران ارتش هم بهطور کامل بازرسی میشوند اما همینکه پاسپورت ایران را نشان بدهید باهمه وجود به شما احترام میگذارند.
 
حافظ اسد در زمانی که در بستر مرگ بود به بشار گفته بود تا زمانی که با ایران هستی، هستی و هر زمانی که ایران را از دست دادی بدان که دیگر نخواهی ماند. 
 
در همان بحرانی که گروههای مسلح تا کاخ هم رسیدند به بشار گفتند که جا به جا بشود، ولی گفت نه میمانم تا کنار ملتم کشته شوم. وقتی در اوج بحران گفتند بیا در دمشق برای مردم سخنرانی کن، خانواده را هم با خودش آورد. درحالیکه احتمال ترور و کشته شدن بسیار زیاد بود.
 
ویژگی مهم ایشان هم این است که اطاعت‌پذیری‌اش از رهبر انقلاب بیشتر از برخی دولتمردان ماست.
 
دشمن میداند که اگر بشار ترور بشود دیگر نمیشود منطقه را کنترل کرد. آنهم در نزدیکی مرزهای فلسطین اشغالی! و الا ترور بشاراسد کاری ندارد.
 
قتل‌های زنجیره‌ای کار سعید امامی نبود، من او را میشناسم، انسانی مومن بود.
 
در اتفاقات سال 88 ما 830 نفر جانباز دادیم، فتنه 88 از سوریه و جنگ هشت ساله مهمتر است. حضرت آقا در این مورد فرمودند که این کار خدا بود و عمق این فتنه زمانی روشن خواهد شد که من دیگر نیستم. 
 
حضرت آقا فرمودند در درگیریهای خیابانی کشته نمیپذیرم. هیچکس حق حمل اسلحه در تهران را نداشت. به این قیمت که حتی ممکن بود ما موردحمله قرار بگیریم. در طول مدت این اتفاقات از حدود45 هزار بسیجی که درصحنه بودند حتی یک فشنگ هم شلیک نشد.
 
در اجرای حکم هم برایمان فرقی نمیکرد که کسی آقازاده است یا از خانواده کیست. بنده دهها نفر، از افرادی را که از اصلاحات بودند یا از کارگزاران بودند یا از دوم خردادیها بودند، از زندان آزاد کردم. چون حرف آنها در حد اعتراض بود. اما آنهایی که در کف خیابان مدیریت میکردند و آسیب میزدند و خسارت وارد میکردند، فرق داشتند. پاسدار ما الآن با دوتا بچه، 70 درصد جانباز است و مغزش 7 بار عمل شده است. ما نمیتوانیم از اینها بگذریم
 
من چندین بار گفته‌ام که رهبران فتنه اگر تبرئه بشوند حتماً خدای متعال و اینهایی که شهید، جانباز و مجروح شده‌اند هرگز رضایت نخواهند داد‌، حداقل مجازات برای اینها اعدام است.
 
با کار اطلاعاتی اقدامی انجام دادیم که در تهران صدا کرد. 5 هزار نفر از کسانی که در آشوبها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی کردیم و در منزلشان کنترلشان میکردیم. روزی که فراخوان میزدند اینها کنترل میشدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پای کار بیاوریم. یکی از اینها فردی بود به نام ستاری. این ستاری وقتی به جمعیت زد جانباز 70 درصد شد و سال گذشته هم به شهادت رسید.

همین چند ماه پیش بود که از اوضاع سوریه از او پرسیدم. گفت امریکا و ترکیه و عربستان توافق کرده اند که چندین هزار نیروی جدید را آموزش بدهند و وارد سوریه کنند. می‌گفت نیروهای جدید که با پشتیبانی امریکا وارد سوربه شده‌اند، به سرعت در حال پیشروی هستند و اوضاع اصلا خوب نیست، دارند هر چه در این چند سال پس گرفته‌ایم را مجددا اشغال می‌کنند.

***

نگاهی به من کرد و ناراحتی را در چشمانم خواند. گفت اصلا مهم نیست! عراقی‌ها مهران را گرفتند، آن را پس گرفتیم؛ مجددا مهران را گرفتند، باز هم پس رفتیم. خرمشهر را گرفتند، آن را هم پس گرفتیم. مهم این است که تسلیم نشویم و مقاومت را ادامه بدهیم. گفت حاج احمد آقا وقتی با ناراحتی و اضطراب خبر سقوط خرمشهر را به امام(ره) داد، امام(ره) نگاهی به حاج احمد کردند و خیلی عادی فرمودند «جنگ است دیگر». گفت «شما که جوان هستید مواظب باشید ایمانتان خراب نشود، و الا این شکست‌ها و پیروزی‌ها طبیعی هستند.»

/میلیتاری