روبروی ضریح ..
سربند سبزش توجه ام را جلب کرد .. یا ابوالفضل العباس ... آرام و بیصدا خوابیده بود .. . کنار پدرش .... پدرش دعا میخواند ...
یاد سخن امام افتادم : سربازان من در گهواره های خود خوابیده اند ...
آری .. و آن داستان و سخن همچنان جاریست ...
به پدرش گفتم آقا عکسی از کوچولوی شما گرفتم .. انشالله ادامه دهنده ی راه مولا باشه ... گفت دعا کنید عاقبت بخیر بشه .... گفتیم انشالله
آمین یا الله