اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
و الحمد لله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
سروران دانشمندان، سروران نمایندهی پارلمان، برادران و خواهران، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
در ابتدا ثواب فاتحهای را به روح فرمانده بزرگ جهادی سید مصطفی بدرالدین و همهی برادران شهیدش تقدیم میکنیم.
حضور شما را در این دیدار مبارک که برای بزرگداشت این فرمانده جهادی عزیز شهید و فداکار برگزار شده است خوشآمد میگویم. از خداوند(سبحانه و تعالی) میخواهم برکت، آمرزش، مهر، خوشنودی، کرامت و خیر دنیا و آخرت را در این روزهای بزرگ و شبهای پربرکت و در این ماه عظیم، شهرالله(سبحانه و تعالی) بر همهی ما و شما و مردم ارزانی دارد. بار دیگر به خانواده، مادر، همسر، پسر، دختران، برادران، خواهران، نزدیکان، خویشان و همهی برادران جهادی و همراهان و همرزمان فرمانده شهید، سید مصطفی، تبریک و تسلیت میگویم.
همچنین در ابتدای سخن باید به رسم همهی شهیدان و شهادتها به خانوادهی شهیدان درگیریهای اخیر حلب به واسطهی شهادت عزیزانشان تبریک و جدایی از آنان را تسلیت بگویم. از خداوند متعال میخواهم منت بگذارد و شهیدان را در درجات والا ساکن گرداند و به خانوادههای شریف شهیدان صبر و سکینه عنایت فرماید و عزیزان شما را ذخیره و مایهی شرافت و کرامت دنیا و آخرت شما و ما قرار دهد. همچنین همانند روحیهی خانوادهی شهیدان، به روحیه و ایستادگی خانوادهی برادر اسیر و خانوادهی اسیران سابق افتخار میکنیم و به آنها تأکید میکنیم اسیران شما امانتهای شما به این مقاومت هستند؛ مقاومتی که اسیرانش را هیچ روزی در زندانها رها نکرده است و گواه این واقعیت، شهید بزرگ و صاحب مناسبت امروز، فرمانده شهید سید مصطفی بدرالدین است. همچنین از خداوند متعال برای جانبازان شفا و عافیت طلب میکنم. از خداوند میخواهم از همه قبول بفرماید. به ایستادگی و روحیه و ارادهی حیات جانبازان افتخار میکنیم. چند روز پیش شاهد بودیم که جانبازان ما چگونه زندگی خود و خانوادههای جانبازانمان چگونه تصمیم، مسیر و راهشان را پی میگیرند.
در سحرهای ماه مبارک رمضان، دعای امام زین العابدین(علیه السلام) معروف به دعای ابوحمزهی ثمالی را میخوانیم. یک جملهی لطیف از این دعا را که همهی جملاتش لطیف هستند میخوانم:«خداوندا از تو صبر زیبا، گشایش نزدیک، سخن راست و پاداش عظیم میخواهم. پروردگارا، از تو همهی خیر را درخواست میکنم؛ دانسته و نادانستهاش را.» دعا با این عبارت آغاز میشود که از تو «صبر زیبا» میخواهم. «صبر زیبا» کلید «گشایش نزدیک» است. «صبر زیبا»ست که «سخن» انسان را «راست» میسازد و جلوی لغزش زبان و قدمش را میگیرد. و عاقبت «صبر زیبا»ست که «پاداش عظیم» است. ما با صبر، ایستادگی، دعا، فداکاری، توکل بر خداوند(سبحانه و تعالی) و چشمداشت پاداش برای شهیدان، جانبازان، دردها و مصیبتهایی که در برابر چشمان خداوند(سبحانه و تعالی) به ما وارد میشود از همان روزهای آغازین، سرگذشت این «صبر زیبا» هستیم. ما با چشمان خود شاهد «گشایش نزدیک» بودیم که موفقیتها و پیروزهای پیاپی بیانگر آن هستند. به همین دلیل، سرگذشت ما، سرگذشت «سخن راست» بود و خداوند ان شاءالله اگر اعمالمان را با وابستگی به چیزی از ویرانههای این دنیا از میان نبریم، به همهی ما و شما «پاداش بزرگ» عطا خواهد نمود و با اخلاص و پایمردی بر حرف و عمل به نتیجه میرسیم.
در ابتدای سخن میخواهم خودم و برادران و خواهرانم و بینندگان را به بهرهمندی از روزها و شبهای باقیمانده از این ماه بزرگ توصیه کنم. مخصوصا کسانی که در ۲۰ یا ۱۹ یا ۱۸ روز گذشته شاید بسیار مشغول اعمال مباح و سریالها و… بودند و شبها، ساعتها، دقایق و لحظات این ماه را تباه کردند. در سحرگاه امشب یک تکفیری از باقیماندههای خوارج نهروان، امام و خلیفهی مسلمانان، علی بن ابی طالب(علیه السلام) را در محراب نماز به شهادت رساند چون وی را تکفیر کرده بود. امشب در آستانهی اقدام پدیدهی تکفیر و شخصی تکفیری هستیم که امام، جامعه و همهی مسلمانان را تفکیر کرده و خونهای آنان و بلکه کشتن امام آنان را در خانه و مسجد خداوند(عز و جل) مباح شمرده بودند. از همگی میخواهم ان شاءالله مخصوصا از امشب در جهت تضرع، دعا، شبزندهداری و یاد کردن شهیدانمان به هم کمک کنیم و برای آنها رحمت، آمرزش، علو درجات و شفاعت انبیاء، اولیاء و اوصیاء را بخواهیم. جانبازانمان را یاد کنیم و برایشان شفا بخواهیم. همچنین برای اسیرانمان آزادی طلب کنیم. برای ملتهایمان آزادی، صلح، امنیت، سلامت، کرامت و زندگی گوارا بخواهیم.
بنده امروز میخواهم کمی دربارهی این مناسبت و صاحبش صحبت کنم و از آنجا تا حد امکان به صورت کوتاه وارد برخی موضوعات داخلی و منطقهای شوم. قاعدتا هرگونه صحبتی دربارهی تهدیدهای روزهای گذشتهی اسرائیل، کنفرانس هرتزیلیا، کلیت نبرد عرب و اسرائیل، تحول روابط عرب و اسرائیل و رفتار عربها در زمینهی فلسطین و اسرائیل را عقب میاندازم تا جمعهی آینده که ان شاءالله اگر زنده باشیم با هم روز قدس را برگزار میکنیم؛ آخرین جمعهی ماه مبارک رمضان که حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) آن را روز جهانی قدس اعلام کردند.
ما در حزب الله بدون شک با شهادت فرمانده و برادر عزیز، سید مصطفی بدرالدین یکی از فرماندهان بزرگ، ارکان اساسی و عقلهای خلاق مقاومت را از دست دادیم. او یک فرمانده شجاع، پیشگام و استوار بود. از جملهی افرادی بود که در مصیبتهای عظیم و چالشهای خطیر او را در کنار و بلکه پیشاپیش خود مییافتی. روشناندیش بود. چون مردم معمولا در زلزلهها، طوفانها و سختیها شاید اندیشهشان حیران، ارادهشان متزلزل یا دلهایشان ضعیف میشود. روشناندیش، ثابتقدم، دلیر، بلندهمت و اهل عزم و استواراندیشی بود. در مقابل هیچ طوفان و مصیبتی ضعف نشان نمیداد، بزدلی نمیورزید و متزلزل نمیشد. بنده امروز نمیخواهم حرفهایم در مراسم هفتم را دربارهی نقش، مسئولیت، موفقیتها و فرماندهیاش در مقاومت و در طول سالیان دراز و در زمینهی امنیتی و نظامی تکرار کنم. چه این که نمیتوانیم دربارهی بسیاری از ویژگیها و دستاوردهای این نوع فرماندهان صحبت کنیم زیرا مقاومت همچنان در دل نبرد است. شاید در این نسل یا نسلهای آینده زمانی برسد که این پروندهها باز و این صفحات عظیم و عزیز نوشته شوند. امروز میخواهم به دو موضوع بپردازم و از موضوع دوم وارد شرایط سیاسی خواهم شد.
اول: نقش شهید سید مصطفی در آزادسازی اسیران و بازداشتیان در زندانهای اسرائیل. این قاعدتا از پروندههای بسیار مهم و پیچیدهی مقاومت بود که به «صبر زیبا» نیز نیاز داشت. امروز دربارهی «صبر زیبا» زیاد سخن خواهیم گفت. به صبر و بردباری طولانیمدت و کار سخت نیاز داشت. این موضوع، از دغدغههای اصلی شهید بود. شاید چون یک مقاوم و بلکه از فرماندهان مقاومت بود. ثانیا به دلیل جنبهی عاطفی شخصیت سید مصطفی که در مراسم هفتم دربارهاش صحبت کردم. ثالثا به این دلیل که او شخصا زندان کشیده بود و میدانست زندان و اسارت و مخصوصا زندان انفرادی یعنی چه. به همین دلیل در پیگیری این موضوع، انگیزهای ویژه داشت و برای آن داوطلب میشد. خودش میگفت برادران این پرونده را بدهید به من. من میخواهم پیگیری کنم. من میخواهم مذاکره کنم. همهی اینها با وجود محدودیتهای امنیتیای بود که دربارهاش وجود داشت. و در عمل نیز در همهی مذاکراتی که در اواخر دههی نود صورت گرفت تا آخرین مذاکراتی که پس از جنگ جولای و با نام روند رضوان انجام شد و به آزادی فرمانده شهید برادر سمیر قنطار انجامید، شهید سید مصطفی بدرالدین رئیس مذاکرهکنندگان بود. اگر یادتان باشد در روند رضوان بنده از برادران تشکر کردم و گفتم متأسفانه نمیتوانیم بعضیها را نام ببریم. آن نام، مصطفی بدرالدین بود. در هر صورت او و برادرانش شدیدا روی این پرونده کار کردند. بنده آن مذاکرات و جلسات طولانی و پیچیده را که گاهی سالها به طول انجامید به یاد میآورم و در هر صورت او و برادرانش در آن گروه و طرف کمکیشان با حکمتدانی، صبر، درک، فهم و هوش الحمدلله موفقیتهای بزرگی در این زمینه صورت دادند و میتوانیم بگوییم اسیران و بازداشتیان ما با کرامت، عزت، بدون منت کسی و با قدرت مجاهدان و پیش و پس از همه چیز به فضل الهی آزاد شدند. بله، بعضی پروندهها باقی ماند که در تبادل سابق و دو تبادل قبل نتوانستیم به نتیجه برسیم؛ پروندههایی مربوط به برخی برادران لبنانی که دشمن اسرائیلی اصرار دارد که دست او نیستند یا به شهادت رسیدهاند و پیکرهاشان دست او نیست و…. اینها پروندههایی هستند که همچنان باید دنبال شوند. اینها را فقط در تناسب با این موضوع یادآوری کردم.
موضوع دوم توجه سید شهید به حوادث و تحولات منطقه بود. حوزهی اسرائیل، فلسطین و نبرد با دشمن اسرائیلی جزء مسئولیت وی در مقاومت بود که دربارهاش صحبت کردیم. در سالهای اخیر حوادث عظیمی در منطقه به وقوع پیوست. ما طبیعتا پروندهها و مسئولیتها را میان برادران فرمانده تقسیم میکنیم. سید مسئول تعدادی از این پروندهها از جمله پروندهی جهادی در عراق و سوریه و… بود و مسئولیتپذیری بسیار بالایی داشت و در قبال تحولات منطقه احساس مسئولیت و خطر میکرد. البته در لبنان همیشه افرادی میکوشند موضوعات را تفکیک کنند و مثلا میگویند عراق و سوریه به ما چه ربطی دارد؟ امروز همهی لبنانیها از دو میلیون پناهنده یا مهاجر سوری و میلیاردها دلاری که هزینه کردهاند و بار اقتصادی، مالی و امنیتی این موضوع شکایت میکنند. اینها نتیجهی چیست؟ نتیجهی حوادث منطقه، عراق، سوریه و همچنین کشورهای دیگر. خطرات امنیتی ریشه در این حوادث دارد. در هر صورت این ایمان و اعتقاد حزب الله و بسیاری از دوستانمان در لبنان، در سید مصطفی قدرتمند بود. او معتقد بود درست است که ما عراقیها را در عراق و سوریها را در سوریه یاری میکنیم ولی در حال دفاع از لبنان و ملتمان، امنیت، آینده و سرنوشت لبنان هستیم چون امکان تفکیک لبنان و سرنوشت و آیندهاش از حوادث همهی منطقه و مخصوصا سوریه و عراق وجود ندارد. به همین دلیل به صورت دقیق و قدرتمند پیگیر این موضوعات بود.
به یک مثال از عراق بسنده میکنم چون میخواهم کمی دربارهی سید و سوریه صحبت کنم. داعش حمله کرد و متأسفانه توانست طی چند شبانه روز بر استان موصل، بخش عظیمی از استان الانبار و دیاله و کرکوک و تقریبا تمام استان صلاح الدین تسلط یابد. قاعدتا این اتفاق نمیتوانست صرفا عملکرد داخلی داعش باشد. الآن وقت آن نیست که برگردیم و این پرونده را باز کنیم. این یک پروژهی عظیم بود و به آمریکاییها و -میدانید بنده شفاف صحبت میکنم- ترکها، سعودی و منطقه ربط داشت و ذیل نگاه مشخصی به عراق و همهی شرایط منطقه صورت میگرفت. این که در مراحل بعد به ضرر خودشان تمام شد بحث دیگری است. این که داعش اعلام خلافت کرد و سعودی را تهدید نمود بحث دیگری است. فعلا دارم میگویم ماجرا چگونه آغاز شد. در هر صورت شرایط عراق بسیار سخت شد، نیروها فراخوانده شدند و از چندین طرف جهاد اعلام شد. برادران از عراق تماس گرفتند و گفتند ما نیازمند… ما همین فردا نیازمند… صحبت مربوط به مغرب است و آنها میگویند فردا نیرو میخواهیم… گفتند ما همین فردا به این تعداد -تعداد را هم مشخص کردند- از کادرها و فرماندهان شما در حزب الله نیازمندیم. گفتند رزمنده نمیخواهیم. رزمنده داریم. فرمانده و کادر میخواهیم که تجربهها را منتقل کند، فرماندهی میدان را بر عهده بگیرد، آموزش دهد، نقشه بکشد، در برنامهریزی کمک کند و همچنین روحیه بدهد. شاید اولین بار است این را میگوییم ولی باید بگوییم. صحبت در این باره ضرر ندارد. شاید مفید هم باشد. بین ساعت ۱۰ تا ۱۱ شب این پیام به بنده رسید؛ پیام تضرع و فریادرسطلبی. بنده با برادر سید مصطفی بدرالدین که مسئول مرتبط و پیگیر این ماجرا بود تماس گرفتم و گفتم برادران این موارد و این موارد را گفتهاند و نیازشان اینهاست و صبح فردا باید این تعداد از برادران فرمانده و کادر با این ویژگیها آماده باشند و وسیلهی نقلیه برای بردنشان به بغداد حاضر است. در چند ساعت… طبیعتا ما ارتش، افسر، فرمانده و ژنرال نیستیم که در پادگان نشسته باشیم… ما مردم [معمولی] هستیم که در خانه، روستا، شهر و مغازههایمان به سر میبریم… بیرون کشیدن این افراد که آن شب به عراق اعزام شدند از محلهای مأموریت و خانههایشان مخصوصا وقتی صحبت دربارهی فرماندهان است یعنی افرادی که خانواده، زن، بچه و بعضی نوه دارند… هنگام طلوع آفتاب، تعداد درخواستشده از فرماندهان جهادی حزب الله آمادهی پرواز به سمت بغداد بودند. این کار از هر کسی بر نمیآید. هر کسی نمیتواند از پسش بر بیاید. اینها نیمهشب خانه، خانواده، زن، بچه، کار و زندگیشان را رها کردند چون کسی فریادرس میخواست؛ فریادی که اگر توسط همهی افرادی که به آن پاسخ گفتند و در صدر همه خود ملت عراق، برادران ایران، سپاه پاسدارانانقلاب اسلامی ایران، سرداران ایرانی و اول و آخر از سوی برادران ارتشی و مردمی عراق که به ندای مرجعیت، فرماندهان، احزاب و نیروهایشان پاسخ دادند و همهی دوستانی که به آنان پیوستند پاسخ گفته نمیشد، داعش امروز در بغداد و در دیگر پایتختهای دارالخلافهی داعش -که ابوبکر بغدادی از موصل اعلام کرد- حضور داشت و منطقه گرفتار فاجعهای بیانتها شده بود. این یک مثال بود.
الحمدلله رب العالمین «صبر زیبا»، جهاد طاقتفرسا، ایستادگی و هشیاری در عراق با وجود همهی سختیها -در عراق به لحاظ مدیریتی، سیاسی، مردمی، اقتصادی، اجتماعی، معیشتی و امنیتی سختیهای خارق العادهای وجود دارد- دیدیم که عراقیها توانستند با ارادهی مستحکم نبرد، داعش را پس بزنند و برای خود وحدت ملی بسازند و زیر پرچم آن داعش را شکست دادند؛ برخلاف خواست برخی ماهوارههای عربی که شبانهروز از داعش دفاع میکنند و با دروغگویی، شایعهسازی، فتنهی مذهبی و تحریک فرقهای در کنار داعش میجنگند و شما آنها را میشناسید. کافی است چند کانال بزنید تا بفهمید چه کسی را میگویم. داعش شکست خورد و آخرین آنها شکست تاریخی و بسیار بزرگ فلوجه بود که از خداوند میخواهیم پیروزی و تطهیرش کامل شود. عراقیهایی که امروز در فلوجه، الانبار و موصل میجنگند در حال دفاع از همهی منطقه، امت، ملتهای منطقه و جهان عرب و اسلام و نه فقط شهرهای خود هستند. اینجا باید به طور ویژه تشکر کنیم از برادرانمان، عالمان و سران سیاسی اهل سنت عراق که موضعگیریهای بسیار شرافتمندانهای در حمایت از این نبرد داشتند و تلاشهای این شیطانهای فتنهگر خبیث را ناکام گذاشتند؛ شیطانهایی که میخواستند به جهان و عراقیها این طور نشان دهند که نبرد آزادسازی فلوجه نبرد شیعه و سنی و نبردی مذهبی و فرقهایست.
خیلی خب، میرویم سراغ سوریه. سید شهید سید مصطفی (رضوان الله تعالی علیه) اینجا نیز از روزهای اول اولا مانند دیگر برادران تهدیدها و خطرات را درک میکرد و میشناخت. چون میدانید ما همه مینشینیم و بحث میکنیم و شاید در میزان شناختمان از تهدیدها و خطرات، ارزیابی حوادث، تخمین موقعیت یا پیشنهاد تصمیمات خاص تفاوت داشته باشیم. او از ابتدا از جمله کسانی بود که بسیار خوب حجم خطرات و تهدیدهای تجسمیافته در حوادث سوریه را میشناخت و اهداف واقعی پشت این حوادث را بسیار خوب میفهمید. اگر جنبشها در سوریه، مسالمتآمیز میماند از همان اوایل رویکردی قدرتمند برای گفتوگوی سیاسی وجود داشت ولی حوادث سوریه به سمت کشتار رانده شد و کشورهایی که فتنهی سوریه را مدیریت میکردند هرگونه گفتوگوی سیاسی را در سوریه رد کردند. همچنین او از اندک افرادی بود که اعتقاد داشت مجال گذر از این مصیبت و پیروزی وجود دارد. برادران، این بسیار مهم است. میدانید در آن زمان همهی کشورهای جهان، همهی ماهوارههای جهان، همهی تحلیلگران سیاسی و حتی بسیاری از همپیمانان و دوستان سوریه حتی داخل سوریه جز تعداد بسیار بسیار بسیار کمی اعتقاد داشتند و میگفتند کار تمام است و کار سوریه چند هفته یا حد اکثر چند ماه دیگر تمام میشود، نه بیشتر. حتی فکر نمیکنم پیشبینی کسی به یک سال میرسید. جنگ بین المللی، جنگ رسانهای، جنگ روانی، صدها ماهواره به همهی زبانهای زندهی دنیا و حجم تحریک، فرقهای و مذهبی معرفیکردن موضوع و تحولات پرشتاب میدان بسیار هولناک بود. نبرد در مهمترین شهرهای سوریه در جریان بود و حومهها به سرعت سقوط میکردند چون ارتش در حومهها حضور نداشت. هر نیروی مسلحی میتوانست دویست یا پانصد روستا را بگیرد چون ارتش منتشر نبود و چند پلیس کاری نمیتوانستند بکنند. در حالی که نبرد در قلب و پیرامون دمشق، حمص، حلب و شهرهای اصلی سوریه در جریان بود و همهی جهان به سوریه هجوم آورده بودند سخت بود کسی پیدا شود که بگوید یا عقلش حکم کند که ما و سوریها و دیگر همپیمانان میتوانیم با اراده، عزم، حضور و همکاریمان به مقابله [با این بحران] برخیزیم و این خطرات را دفع و این چالشها را سرنگون کنیم. این در ذهن سید مصطفی بدرالدین وجود داشت و نشاندهندهی فهم تاریخی اوست چون تجربه پس از چهار پنج سال، صحت این فهم و سلامت این ذهنیت را تأیید میکند؛ ذهنیتی که در جهان عرب ما بسیار کم و نادر است. او نه تنها در این زمینه نظریهپردازی کرد بلکه برای آن داوطلب شد و به بنده و برادران گفت من حاضرم این مسئولیت را بر عهده بگیرم و به این میدان و نبرد بسیار پرخطر بروم؛ نبردی که احتمال باخت در آن بسیار زیاد بود. فرماندهان نظامی معمولا ترجیح میدهند به نبردهایی پا بگذراند که نشانههای پیروزی در آن نمایان شده تا در پروندهشان پیروزی و دستاورد ثبت شود. گفت من حاضرم به این نبرد بروم و اگر لازم شود در این نبرد کشته شوم حاضرم چون با این نبرد در حال دفاع از کشور، ملت، مقاومت و پروژهی اصلیمان یعنی مقابله با اسرائیل و پروژهی صهیونیسم در منطقه و فلسطین هستیم. و به سوریه رفت.
همهی مرحلههای درگیری را پشت سر گذاشت؛ زمانی که نبرد در دروازهها و گاهی داخل حومههای دمشق بود و اغلب حاشیههای پیرامون دمشق سقوط کرده بود. او و تمام برادرانش به آنجا رفتند و آنجا حضور داشتند. ما معمولا همهی موفقیتها را به یک نفر منتسب نمیکنیم و به موفقیت همه اذعان میکنیم اما چنانکه پیش از این نیز از بنده سراغ دارید فقط دربارهی شهیدان با نام سخن میگوییم اما دیگران را با صفتهایشان یاد میکنیم و نامشان را نمیبریم. در کنار ارتش سوریه، ملت سوریه و همهی همپیمانانی که از ابتدا حضور داشتند جنگیدند و پایمردی کردند. سالهای سختی را گذراندند. امروز بعضی از تحلیلگران سیاسی که با ما اختلاف دارند و حتی برخی دوستان که از آنها تأثیر میگیرند میگویند امروز حضور روسیه است که…. قاعدتا حضور روسیه نبرد سوریه را بسیار شتاب بخشید اما باید مدام یادآوری کنیم که سوریها و دوستانشان چهار سال را در بدترین شرایط قطحی، سختی و دشواری جنگیدند و هیچ کس نبود. خبری از هواپیماهای روسی و پایگاههای نظامی روسیه و هیچ چیزی از این دست نبود. قاعدتا امروز شرایط از همیشه بهتر است.
سید مصطفی در دمشق و همهی میدانها و عرصهها حضور یافت. شما میدانید و امروز همه میدانند که او در راه رفتن مشکل داشت. راه رفتن او را خسته و اذیت میکرد اما تقریبا هیچ منطقهای در سوریه نماند که او به آنجا پا نگذاشت: از دمشق تا زبدانی، قلمون، استان حمص، شهر حمص، شمال لاذقیه، حاشیهی لاذقیه، دشت غاب در دروازههای ادلب، حمی، مسیر اثریا، حلب، حاشیهی حلب، تدمر، جنوب سوریه در نبردهای عظیمی که در منطقهی قنیطره و درعا رخ داد. او و بردارانش در هر جایی که میشد، میبایست و میتوانستند حضور بیابند حضور یافتند.
قاعدتا آخرین پرونده و عرصه که از آنجا میخواهم وارد شرایط روز شوم، پرونده و عرصهی حلب بود. همهی ما به یاد میآوریم که چند ماه پیش روشن شد یک تصمیم بسیار بزرگ بین المللی و منطقهای -وقتی میگویم منطقهای یعنی ترکی و سعودی- برای پیشروی تعداد بیشتری از گروههای مسلح وجود دارد. اول میگویند ما میخواهم با تکفیر و تروریسم مقابله کنیم بعد خودشان میآورندشان. در ماههای گذشته هزاران نفر را از مسیر ترکیه وارد شمال حلب کردند چون پروژهای تازه وجود داشت. همهی پروژههای قبلی شکست خورده بود. اگر بخواهم خیلی سریع و زنجیرهوار نام ببرم:
پروژهی سرنگون کردن دمشق از طریق حاشیههایش شکست خورد. درگیریهای عظیم ماه رمضان چند سال قبل را به یاد میآورید.
پروژهی ورود از لبنان از طریق بقاع تا سرزمینهای عرسال تا شمال تا مدیترانه تا القصیر تا حمص برای قطع مسیر دمشق از ساحل و محاصرهی دمشق و کوبیدن آن از همه طرف شکست خورد.
سال گذشته حمله از سمت جنوب، اتاق عملیات موک و اگر به یاد داشته باشید دور اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم طوفان را داشتیم که شکست خورد. هدف حملههای جنوب، رسیدن به دمشق بود.
حملهی داعش از طرف رقه و دیرالزور و حرکت به سمت تدمر، برای رسیدن به دمشق بود چون همه میدانند تا زمانی که دمشق ایستاده باشد یعنی نتوانستهاند نظام را سرنگون کنند و بر سوریه سلطه بیابند. این نیز شکست خورد و اخیرا در تدمر نابود شد.
خب، چه باقی ماند؟ حرکت از سمت شمال. حرکت از سوی لبنان شکست خورد و تمام شد. الآن تعدادی نیروی مسلح در سرزمینهای عرسال هستند که تهدید میکنند و خودروی بمبگذاریشده میسازند… بدانید که رها نکردهاند… هنوز در حال کار بر روی خودروهای بمبگذاریشده هستند. از نیروهای امنیتی که با قدرت در این زمینه فعالند تشکر میکنیم. خب، حرکت از سمت لبنان شکست خورد. حرکت از اردن و جبههی جنوبی بیش از ۹۰٪ شکست خورد. حرکت از سمت شرق به سوی دمشق توسط داعش پس از [حوادث] تدمر و عقبنشینیاش و نبردهایی که از چند خط وارد آن شد، شکست خورد. الآن فقط شمال و حلب [باقی مانده] است. چرا دوست داشتم این موضوع را اولا برای سوریها، ثانیا لبنانیها و ثالثا همهی کسانی که دوست دارند شرایط ما را بشنوند که چرا در حلب حضور داریم، توضیح دهم؟ چون طبق قاعده، هر کجا که لازم باشد، هستیم یا خواهیم بود. اما آیا باید میبودیم؟ این آن چیزی است که میخواهم کمی دربارهاش صحبت کنم. خب، بار دیگر از همهجای جهان و با تابعیتهای متفاوت جنگجو آوردند. مرزهای ترکیه با سوریه باز است. آن هم نه مثل گذشته، به صورت علنی و جلوی چشمان همه. خودروهای زرهی، نفربرها، کاروانها، تانکها و توپها وارد این منطقه میشوند. با چه هدفی؟ سرنگون کردن و سلطه بر باقیماندهی استان و مشخصا شهر حلب. قاعدتا قبل از آن، راه معروف حلب را بستند. با هدف این که نیروها از سوی حلب به سوی حمی و حمص و سپس دمشق حرکت کنند. پس ما با یک موج تازه مواجهیم، نه با یک حادثهی استثنایی یا درگیری جزئی. ما با یک موج تازه یا برههی جدید در پروژههای جنگ علیه سوریه مواجهیم.
موج تازهای که امروز مشخصا در شمال سوریه و منطقهی حلب صورت میپذیرد. نبرد در دفاع از حلب، دفاع از دیگر مناطق سوریه، دمشق، همچنین لبنان، عراق و اردن است؛ اردنی که همین چند روز قبل، مقداری از هزینهی اشتباهاتش یعنی حمایت از گروههای مسلح را پرداخت. بنده در تلویزیونها خواندم، نمیدانم، مسئولیتش را بر عهده نمیگیرم. خواندم این خودروهای بمبگذاریشده که انتحاریها علیه سربازان اردنی استفاده کردند، هدیهی خود دولت اردن به گروههای مسلح بوده است. پاسخ احسانشان این بوده است -اگر فرض کنیم احسان بوده-. قدردانیشان اینگونه است. در هر صورت این فرصت تازه برای موفقیت پروژهی آمریکایی و صراحتا سعودی و تکفیری، همهی موفقیتهای سالهای گذشته و همهی منطقه را در معرض تهدید قرار میدهد. به همین دلیل باید در حلب میبودیم و بودیم و خواهیم ماند. موضع ما این است. این موضع را سید ذوالفقار و برادران سید ذوالفقار در مقاومت اسلامی ترجمه کردند و تعداد زیادی به آنجا رفتند. بله، تعداد زیادی از ما در حلب حضور دارند. تعدادمان کم نیست. کادرها، جوانان و مردانمان آنجا هستند چون ماهیت، واقعیت و اهداف نبرد اینهاست که عرض کردم.
حوادث پیشین و امروز منطقهی حلب، یک نبرد بسیار سخت است. بگذارید کمی مستقیم صحبت کنم. تعدادی از ما به شهادت رسیدند و الآن تعداد دقیق را میگویم. مثل همیشه در لبنان و بعضی از رسانههای عربی خلیجی، کمپینی آغاز کردند که حزب الله در حال فروپاشی در حلب است و در لبنان نیز فرو خواهد پاشید و گفتند حزب الله متحمل ضرباتی سخت شده است. دست نگه دارید، چه خبر است؟! قاعدتا ما معمولا وارد این مجادلات نمیشویم و میگذاریم راحت باشند. امروز نمیخواهم موضوع را دور بزنم بلکه میخواهم مستقیم به آن بپردازم. اجازه دهید خطاب به آنها موضوعی را بگویم که کمی بعد در زمینهی مالی نیز عرض خواهم کرد: شما دروغی میسازید، منتشرش میکنید و سپس خودتان باورش میکنید! و خوشحال میشوید! مانند آن مثل معروف که همهی لبنان بلدند. داستان ما با تمام این گروه سیاسی و رسانهای که در واقع و از درون حامی داعشند، این است. در فلوجه و رقه حامی داعش و در حلب و ادلب حامی جبههی النصره هستند. از درون حامیاند. فردا میگویند سید ما را متهم کرد. تلویزیونها، بیانیهها و مواضعتان روشن است. این بخشی از جنگ روانی علیه ماست ولی در اشتباهید. بگذارید کمی موضوع را روشن کنیم.
وقتی میخواهیم هر نبردی را ارزیابی کنیم باید همهی صحنه را ببینیم. وقتی خبری بریده را از یک تصویر کامل برای من میآورید که از اول ژوئن تا امروز حزب الله ۲۶ شهید، ۱ اسیر و ۱ مفقود داشته است… این اعداد دقیقند… ما تعداد نمیگوییم اما الآن میخواهیم این وضعیت را درمان کنیم پس بگذارید دقیق صحبت کنیم. ۲۶ شهید، ۱ اسیر و ۱ مفقود. همهی اعداد دیگر از جمله ۵۰، ۶۰، ۱۰۰ و ۲۰۰ نادرستند. گاهی شما یک بریدهی جزئی میآورید و گاهی یک تصویر کامل. بگذارید تصویر کامل را ببینیم. در حلب نبردی عظیم وجود دارد که یک شهر و تمام منطقه را هدف گرفته است. هدفش در سطح تمام سوریه و تمام منطقه است. چند کشور منطقهای پشت این نبرد هستند و هزاران جنگجو برایش جمع شدهاند. سوریها، ارتش سوریه و نیروهای مردمی، حزب الله و همپیمانان از چند کشور از جمله ایران و غیر ایران با مردانگی و دلاوری در مقابل این هجمه ایستادهاند. بله، ایستادند و جنگیدند. شجاعانه ایستادند و صبر کردند و تا این لحظه جلوی تحقق این پروژه را گرفتهاند. این که شما یک روستا را بگیرید یا از دست بدهید، زیاد تصویر را تغییر نمیدهد. کسانی که رفتند و مناطق بسیاری را گرفتند همینها بودند. برای شهر حلب یک کمربند امنیتی بسیار بزرگ ساختند و راه به نبل و الزهراء باز شد. این یک موفقیت بزرگ بود. نزدیک بود جبههی مقابل فرو بپاشد. اشکالی ندارد بگذارید از خودمان انتقاد کنیم. آمریکا و شورای امنیت وارد شدند و روی روسیه و جامعهی جهانی فشار آوردند تا آتشبس را به همه تحمیل کردند. چه کسی از آتشبس در حلب استفاده کرد؟ کسانی که امروز دهها هزار جنگجو، تانک، نفربر، توپ و مهمات آوردند تا این پروژه را دوباره زنده کنند. پس دستاوردهای بزرگی در حلب صورت گرفت. مناطق بسیاری گرفته شد. برای شهر کمربند امنیتی ساخته شد. راه باز شد. راه شهر حلب که یک روز در میان قطع بود، باز شد. در مقابل حملههای وحشیانه و گستردهای که از سوی نیروهای مقابل صورت میگرفت نیز ایستادند. بله، از ما ۲۶ نفر به شهادت رسیدند. برادران سوری و دیگران همپیمانان نیز شهیدانی داشتند. اما در مقابل چطور؟