چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین
.
ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها
آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین
.
نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هرکجا، گفتم حسین
.
کل ارض کربلا من تازه میفهمم چرا
در خراسان در نجف در سامرا، گفتم حسین
.
عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا، گفتم حسین
.
انشالله ما هم راهی هستیم،
انشالله روزی وقت بشه و از شهرمون پیاده راهی بشیم،
البته بماند وقت نداشتن همه بهانه ای بیش نیست، چه کاری از زیارت ارباب مهمتر؛ چه وقتی از اربعین مناسب تر؟! چه راهی از راه حسین والاتر؟!