رمضان ... خواهش می کنم نیا ... به خدا پناه می بریم از تو ... یک سال و چند ماه است محاصره ایم...چیزی برای خوردن نمانده ... اگر هم باشد به قیمت طلا شده ...  حالا اگر رمضان هم بیاید همان چیزهای کمی که مانده چند برابر می شود ... رمضان ... خواهش می کنم نیا .... اصلا ما بدون رمضان هم روزه ایم .... خواهش می کنم رمضان ... نیا .... نه ... اشتباه نکن ....



این را نمی گویم چون تو را دوست ندارم .... دوستت دارم ....این را نمی گویم که روزه را دوست ندارم ... دوستش دارم ... خیال نکن که عبادت را دوست ندارم .... اما اینبار به خاطر اوضاع و احوال ما نیا رمضان ... همه چیز تمام شده .... اگر چیزی هم مانده گرانی غوغا می کند .... شاید بعضی از تاجران که انبارشان هنوز چیزی هست راحت روزه بگیرند ....اما بقیه بندگان خدا ...حتی وقت برای عبادت هم ندارند ....صبح تا شب یا هیزم می شکنند ....یا از چشمه هفت کیلومتر پیاده می روند برای یک سطل آب ... یا روی آتش نان می پزند .... تمام روز ما در محاصره این طور می گذرد
شب که می شود ....شب که می شود باید زود بخوابیم .... تا باطری چراغ های شارژی تمام نشود ....و الا باید در تاریکی شب بمانیم .... بعد هم خسته ایم رمضان ... دیگر طاقتی نمانده برای ما .... اینقدر کار کرده ایم و گرسنگی کشیده ایم که توانی نماده دیگر برای ما ...  ضعیف شده ایم رمضان .... یک سال است محاصره ایم رمضان . اگر بیایی نامردهایی که هنوز ته انبارشان چیزی مانده قیمت ها را چند برابر می کنند .... باید چیزی بخوریم که توان روزه داشته باشیم .... ما که دیگر کارمان به خوردن سبزی های صحرایی کشیده .... خواهش می کنم ... امسال که در محاصره ایم نیا
هنوز نیامدی ... حتی تخم مرغ هم دیگر پیدا نمی شود ..  روغن ...  رمضان ... خواهش می کنم نیا .... حالا که محاصره ایم نیا ... تو ماه رحمتی .... پس چرا حالا که داری می آیی ما دیگر هیج چیز برای خوردن نداریم .....چرا حالا که داری می آیی ما اینقدر نگران آمدنت هستیم .... چرا از آمدنت غمگینم؟رمضان درک می کنی؟ یک سال و چند ماه است که محاصره ایم .... چیزی برای خوردن نداریم .... اینقدر عذاب کشیده ام که بیمارم .... دیگر کاری از دستم بر نمی آید ...چه بپزم برای همسر و فرزندانم برای افطار؟ سوپ؟؟؟ عدس؟ برای سحر چی درست کنم؟ یعنی نصف شب باز مثل کابوس روز هیزم روشن کنم تا یک تخم مرغ نیمرو کنم برای همه؟ تازه اگر تخم مرغی در کار باشد .... به من بگو چه کار کنم رمضان .... نه ... اصلا بیا رمضان .... بگذار کسانی که به ما ظلم می کنند یکبار حال این یک سال و چند ماه ما را بفهمتد .... گرسنگی .... حالا که چیزی برای خوردن نمانده دیگر .... رمضان ... ماه رحمت ... ماه برکت ... اشتباه کردم .... خواهش می کنم بیا ... بیا و بگذار  تا همه بفهمند این یک سال و چند ماه در این محاصره لعنتی چه بر سر ما می آید .... رمضان..

بقلم خانم معلم
لیلى أسود
الفوعة المحاصرة

ترجمه : خانم کریمی

با تشکر از برادر شاهر بسطی