ساعت 8:30 آنجا بودم.

ساعت 8:40 نوای "کلنا عباسک یا زینب میثم مطیعی " به گوش میرسید.

ساعت 9 صبح بود که فردی گفت به احترام پیکر شهدا از جا برخیزید.

در همین موقع صدای لبیک یا زینب لبیک  یا زینب بلند شد...

وقتی پیکر هارو اوردند همه اشک میریختند...

مهمانانی از یگان ویزه ناجا و سپاه پاسداران آمده بودند ...

پس از خواندن زیارت عاشورا، دختر 8 و 9 ساله ی شهید مصطفی بختی، متنی را خواند که پیر و جوان را به گریه انداخت.

شهید مصطفی دو دختر داشت که دومی اندکی از دختر اول کوچکتر بود.پس از آن با شعار لبیک یا زینب و لبیک یا رقیه پیکر هارا به طرف حرم بردند.

هردو  شهید از خدام و جاروزن های حرم بودند...

وقتی وارد صحن شدیم،دختر شهید مصطفی به کنار جسم پدر آمد و آخرین وداع ها وسخنان رقیه وار خود را به پدر قهرمانش زد...

لحظه ای بسیار متاثر کننده بود(در عکس مشخص شده است).پس از خواندن زیارت امین الله و اقامه نماز به امامت حاج آقای ماندگاری ،پدر شهید از تشییع کنندگان تشکر نمود و سپس به طرف بهشت رضا حرکت کردند.

شهید مصطفی از شهید مجتبی بزرگتر بودند.

گویا این دو بزرگوار در تدمر سوریه شهید شدند.

شهید مصطفی با اصابت گلوله تک تیرانداز(احتمالا داعشی چون اون منطقه با داعش درگیرن)به چانه اش به این مقام رسید.

تاریخ شهادت هم 24.4.94 بوده.

درضمن بعضی میگفتند از بچه های قدس بودند و بعضی هم آن هارا از تیپ فاطمیون میدانستند...

ولی اگر از نیروهای قدس بودند باید در پرچم ایران پیچیده میشدند.پس به عنوان نیروی ایرانی ان جا نبودند...

روحشان با ارباب شهیدان محشور بادا و راهشان پر رهرو ...

تصاویر از برادر عزیز آرش معاون سعیدی